سلام!!!
خوبین ؟ خوشین ؟ سلامتین ؟
مهد کودک (دانشگاه) بهتون خوش میگذره ؟
معمولا میامدین اینجا و یه کم به طنز ها میخندیدین ،
حالا یه کم فکر کنین !؟
چه سخت می گذرد این روزها ، و شب هایی سخت تر از روزها.
روزهای آخر مهد کودک ...!؟
دو سال پیش همین موقع ها بود که یه روزه جمعه ،
صبح زود از خواب بیدار شدیم ، رفتیم یه جایی ، نشستیم پشت یه صندلی ، یه تیکه کاغذ رو ۴ ساعت گردالی هاش رو سیاه کردیم .
یه ماه بعدش دوباره یه تیکه کاغذ ، آمد که یه لیست از اسامی بود ، که اتفاقا اسم ما هم اون وسط مسط ها بود.
بعد به ما گفتند که شما مهد کودک قبول شدین ، و اگر دوست دارین می تونید ۲ سال از زندگیتون رو اونجا بگذرونید. خـــب ، یه عده آمدند و اسمشون رو نوشتند.
حالا ۲ سال از اون روز ها میگذره ، ۲ سال به همه چی غبار زمان نشسته ، ۲ سال از عمره همه گذشته ، خلاصه این که « همه چی + ۲ سال »
حالا داریم روز هایی رو می گذرونیم ، که بعدش باید در انتظار جدایی ها باشیم.
جدا شدن از « آدم ها و محیطی که با تمام خوبی ها و بدی هاش ، با تمام آدم های خوب و بدش ، با تمام دوست داشتن ها و تنفر هاش » که بهش عادت کرده بودیم .
به بچه ها ، به استاد ها ،به کلاس ها ، به مزه ریختن ها، به گیر دادن ها ، به جلسه های امتحان ، به تقلب کردن ها ، به آقای رجایی ، به خانم سعیدی ، به همه چـــــــی... !
حالا دیگه وقت جدایی داره میرسه ،
جدایی از تمام چیز هایی که بهشون عادت کرده بودیم ،
جدایی از محیطی که ۲ سال توش همه کار کردیم،
درس خوندیم ، شوخی کردیم ، بازی کردیم ، امتحان دادیم ، تقلب کردیم ، شلوغ کردیم ، خوشحال شدیم ، ناراحت شدیم، با هم رفیق شدیم ، با هم اردو رفقیم و همه کار کردیم ...!
حالا دیگه همش داره تموم میشه ، و ما باید همش رو تو آلبوم خاطراتمون نگهشون داریم! و گاه گداری ورقشون بزنیم !
دیگه چیزی نمونده که از این ۲ سال ، چیزی جز یک خاطره برای ما باقی نمونه !!!
بچه ها
بعضی هاشون میرن شهرستان خودشون،
بعضی هاشون میرن یه شهر دیگه، برای ادامه تحصیل،
بعضی هاشون میرن سرکار،
بعضی هاشون میرن خونه ی بخت،
بعضی هاشون میرن سربازی،
...
یه جورایی روزگار داره آدم ها رو از هم دیگه جدا میکنه (و چه قـــــــــدر نــــــــامرده ! )
واین جدایی ، رسم روزگار است
رسم است روزگار را برای هر آغازی ، پایانی داشتن ، آغازی خوش و پایانی تلخ
رسم است هر آمدنی را رفتن
رسم است هر وصالی را فراغ
و بزرگترین آن ، رسم مردن است . رفتنی بدون باز گشت!!!
میشه خیلی از چیز هایی را که در این ۲ سال بدست آوردیم نگه داریم . دوستان را ، رفاقت ها را ، خوشی ها را ، و دیگر چیز ها را...!
ولی نه ، نمی توانیم ...! نمی توانیم همه چیز را ، همه کس را نگهداریم !!!
شاید راحت تر بتوان زیست اگر دانست که ، ما برای ماندن نیامده ایم ، ما آمده ایم که برویم !!!
و اینکه ، عادت کنیم که ، به چیزی عادت نکنیم!!!
بعد از دانشگاه دلم برای همتون و همه چی تنگ میشه !
با تشکر
هیچ کس
( موسس ، رئیس و عضو سازمان N O B O D Y 'S )
مرسی ... ، خدانگهدار!!!