خداحافظی...!

سلام!!!
خوبین؟ خوشین ؟ سلامتین ؟
خــــــــــــو ب مهد کودک هم تموم شده ، دیگه نمیشه بپرسم «مهد کودک چه خبر...!؟»
 
آقــــــــــــــــــــــا ، ما رفتنی شد یـــــــــــــــــــــم...!
نه بابا خوشحال نشین  ، من تا همتون رو کفن نکنم نمیمیرم.
می خوام برم قشم برای مسابقات راگبی !!!
برای همین گفتم ، یه خدافظی ، حلال بودی ، چیزی بنویسم که اگه یه وقت بر نگشتم ...!
به هر حال اگر یه کم شانس بیارید ، احتمال اینکه یه بلایی سرم بیاد و بر نگردم ، زیاده ...! (تو مسیر رفت و آ«د یا توی بازی !!!)
اگر هم خدا قسمت کنه یه سر (البته برای زیارت) میریم دوبی ، که اگر بازهم خدا قسمت کنه* من اونجا موندگار میشم.!
* منظور از «اگر باز هم خدا قسمت کنه»
 اینه که:  من که نــــــــــــه ولی یه دختر عرب (ترجیحا پول دار و خوشگل) مخ من رو بزنه ، و من رو به عقد خودش در بیاره  و در نتیجه من اونجا موندگار بشم.
(شما این قسمت دوم رو دعا بکنید اتفاق بیفته ، من قول میدم یه جوری دست شما ها رو هم دبی بند کنم. یه پسری ، دختری ، چیزی براتون دست و پا می کنم. )
  
در ضمن اگر کسی سوقاتی میخواد حتما بنویسه تا براش بیارم!!!
امید وارم جو نگیرتون و یه دختر بندری یا یک پسر بندری سوقاتی بخواهید ،
چون آوردنش یه خورده همچین بفهمی نفهمی سخته ، مخصوصا آوردن پسر بندری (آخه مگه طرف مغز خر خورده ، که بیاد مشهد داماد بشه ، واه واه واه...!!!)

به هر حال خیلی من رو ببخشید ،
تو این ۲سال خیلی حال بعضی ها رو گرفتم ،
 خیلی متلک انداختم ،
خیلی لوس و بی مزه بودم ،
برای خیلی ها دردسر درست کردم،(مخصوصا ... !!!)
ولی به هر حال هر چی که بودم ، دیگه نیستم و دیگه از دستم راحت میشین!(مخصوصا ... که واقعا از دست من دیگه راحت میشه و یه نفس راحتی میکشه!) 

یه چند تا عکی راگبی هم براتون گذاشتم که یه کم با این ورزش آشنا بشید ! (البته یکیش یه کم خشنه ، که البته این واقعیت بازی راگبی است و ممکن اتفاق بیفته...!)